چهره ها را نگاه می کردی
خنده ای زورکی نقابت بود
مثل یک بره ای که ترسیده
خنده ات دفع اضطرابت بود
آنطرف دخترک نمی آورد
غنچه ای را که انتخابت بود
زجر او وجه اشتراکی داشت
مثل کابوس لای خوابت بود
چهره ها را نگاه می کردی
چهره هایی که آشنایت نیست
توی ذهنت مرور می کردی
گام هایی که پا به پایت نیست
فال یک بوسه را قناری چید
بوسه ای را که در هوایت نیست
داد او را به دست بارانی
برد شانسی که از برایت نیست
چهره ها رانگاه می کردی
چهره هایی که استخوانی بود
کنج مخروبه های وحشتناک
ترس از مرگ ناگهانی بود
عشق دیروز تو سری خورده
رگ دستان و ناتوانی بود
فحش هایی که لعنتی گم شو
پشت ابراز مهربانی بود
چهرها را نگاه می کردی
پشت دیوارهای دلتنگی
بحثهایی که خواب را دزدید
توی فنجان قهوه -پر رنگی
گاو مشکی که عشق را بلعید
لکه بینی ِ داغ فرهنگی
دیدبانی ِقلب طوفانی
عشق شاید به چند فرسنگی . . . !
چهره ها را نگاه می کردی
روی آوارها کلاغی بود
خسته از مغزهای دودآلود
مرگ گلها حصار باغی بود
اشکهایی که خشک می ترکید
روی قبر جهان چراغی بود
حرفهای نگفته ای می خورد
دل شوریده ای که یاغی بود
نظرات شما عزیزان:
|